نیـــــــــــــــلوفـــــــــــر  جــــــــــــــــوننیـــــــــــــــلوفـــــــــــر جــــــــــــــــون، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

تمام زندگیم نیلو

اندر واژگان نیلوفری

         حالا دیگه موهات بلند شده و من میتونم موهاتو خرگوشی ببندم             دیگه خیلی از کلمه هارو میگی / هروقت که کارم داری دستمو میگیری ومیگی    بیا    بیشین شکلات = شوکوتو تخم مرغ= توخو کنترل = کوتول چوب شور = چوشور چای = ش ایو   شیر= شیر     نون =نون  عروسک = اسخ دمپایی = دپو هر وقت هم چیزی میخواستی بخوری بوخولم     راستش این روزهاخیلی بیشتردلم میگیره نمیدونم چراا...
24 فروردين 1392

بستنی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نیلوفر جون جدیدا یاد گرفتی هر چیزی میخوای به ما نمیگی تا جایی که سعی داری خودت انجام میدی/از جمله گرفتن بستنی از تو یخچال خیلی شیک میری در یخچال و باز میکنی و بستنی رو برمیداری ببین چجوری وقتی قدت نمیرسه پاهاتو بلند میکنی قربونت برم که بعد از اینکه کارت تموم شد در یخچالو میبندی البته با تمام قوا درو پرتاب میکنی ...
24 فروردين 1392

شیطون تر از همیشه

فلفل مامان که هرچی داره بزرگتر میشه شیطون ترو بلاتر میشه ولی اشکال نداره عزیز دلم تو بهت خوش بگذره من از لبخندهای تو خوشحالترم چند روز پیش که داشتم وسایل برقیهارو تمیز میکردم یهو دیدم صدات میاد که میگی (مامانی من کوجام)یعنی من کجا هستم منم اومدم دیدم بله نیلوفر خانوم رفته تو کابینت نشسته و پائین بیا نیست که نیست .مامان فریده میگه به خودت رفته تو هم تو کوچیکی همش تو کمدها بودی و منم دنبالت میگشتم  اینم مامان حورا فقط چون از روی عکس گرفتم بی کیفیت شده   ...
23 فروردين 1392

سیزده به در

                سیزده به در امسال                           مثل همه ی سال های گذشته بازم رفتیم خونه ی خاله فرحناز       که به قول شما(خاله ناز) طبق معمول هرسال بازم کباب      اولش از دودشون میترسیدی وعقب میموندی بعد که دیدی نه مثل اینکه میصرفه رفتی جلو نزدیک و نزدیکتر ا ینجا هم داری غذا میخوری بعداز خوردن غذا رفتی سراغ امیرحسین بیچاره مگه گ...
22 فروردين 1392

هدیه یک دوست

جا داره همینجا از فرزانه ی عزیز تشکر کنم که با اینکه خیلی از اشنایی ما نمیگذره ولی زحمت کشیدن و این عیدی قشنگ رو به نیلوفر دادن خاله جون ممنونم ...
22 فروردين 1392

دعوتی

چند روز بعد از سال نو دایی رضا هممونو شام دعوت کرد که نزدیک22  نفر بودیم .چون خیلی زیاد بودیم تصمیم بر این گرفته شد که همگی بریم خونه ی مامان بزرگ دایی رضا هم 5کیلو گوشت گرفت و بابایی و دایی ها با هم تو حیاط خونه شروع کردن به اماده کردن البته نا گفته نماند که یه چیزی حدود 1کیلو همونجا سر منقل و تو حیاط به خوردن رفت با وجود سرد بودن هوا هر کاری میکردیم تو نمیومدی تو خونه. منم پالتو تنت کردمو همونجا موندی وقتی اومدی تو اینقدر بوی کباب و دود میدادی که همون شب بردیمت حموم دایی رضا زحمت کشیده بود گردو و زیتون پرورده و سبزی و ماست و نوشابه و دوغ و نون بربری تازه هم گرفته بود واقعا دستش درد نکنه خیلی شب خو...
20 فروردين 1392

فومن

                    یه روز خوب دیگه در کنار خانواده خوبم رو رفتیم فومن (بابا جون.مامان فریده.خاله ناز.دایی هادی.زندایی.امیرحسین .دایی حمید) روز عید بود که بعد از نهار تصمیم گرفتیم بریم هوا خیلی خوب بود البته شهر فومن چیز خاصی نداشت یه پارک خوب داشت که جون میداد واسه عکس گرفتن بعد از کلی گشت و گذار وخریدن کلوچه ی معروف اونجا غروب برگشتیم خونه چون که شبش میخواستیم بریم عروسی /ساعت 7 اومدیم خونه اولش از مجسمه ها میترسیدی ولی بعد برات عادی شد بابایی و دائی هادی نیلوفر و دائی حمید ...
20 فروردين 1392

گردش 3نفره

فردای روز عید بابا پیشنهاد داد بریم بیرون اونم 3نفری منم که از خدا خواسته لباساتو تنت کردمو ساعت 11صبح رفتیم اولش نمیدونستیم کجا بریم که بابا یاسر گفت بریم یه رستوران دریایی ما هم قبول کردیم چون که تو میونت با ماهی خوبه رفتیم بندر کیاشهر رستوران(عروس دریا) بعداز اینکه نهارمونو خوردیم بابا گفت خونه نریم حالا که تا اینجا اومدیم بریم لب دریا اولش که دریا رو دیدی خیلی ذوق زده شده بودی ولی وقتی که رفتیم جلو همینکه موج اب به سمتت میومد میزدی فرار و میگفتی (مامانی دیگه بریم خونه) در کل خیلی خوش گذشت و روز خوبی بود بابا یاسر ممنونیم ...
18 فروردين 1392

عاشقانه2

    نمیبینم زیبایی های دنیا را آنگاه که تویی زیبایی های دنیایم نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم زمزمه میشود و  مرا آرام میکند آن عشق ی که میگویند تو نیستی تو معنایی بالاتر از عشق داری و  برای من تنها یک عشق ی.... از نگاه تو رسیدم به آسمانها ، آن برق چشمانت ستاره ای بود که هر شب  به آن خیره میشدم باارزش تر از تو ، تو هستی که عشق ت در قلبم غوغا به پا کرده قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت ماندن خاطره هایی که مرور کردن به آن در آینده ای نزدیک دلها را شاد میکند و رسیده ام به تویی که آمدن...
18 فروردين 1392