ترسیده
نیلوفر قشنگم تو دیگه تقریبا تمام کلمات رو میگی عزیزدلم تازه یاد گرفتی هرکی از تو میپرسه اسمت چیه تو کامل اسم و فامیلتو میگی علاقه خیلی زیادی به خوردن ابمیوه داری . دوست داری هر وقت که صبح از خواب بیدار میشی ابمیوه بخوری. تکه کلام معروفت تو این روزها این بود که با هر عملی میگفتی (ترسیده ) ابمیمه=ابمیوه کنتویول=کنترل تبالود=تولد تنانه=ترانه اومینا=رومینا دوستت دارم با تمام وجود میپرستمت ...
نویسنده :
مامان حورا
16:24
ماسوله
١٥ خرداد رفتیم ماسوله و موقع برگشت هم یه سر رفتیم قلعه رودخان که واقعا خوش گذشت ...
نویسنده :
مامان حورا
14:22
بی عنوان
خرداد ماه بود که که تو دیگه صدام میکردی (مامانی) باباتو صدا میکردی (بابایی) هر وقت هم که صدای مامان فریده به گوشت میرسید فوری میگفتی (عزیز) از هر شعری فقط ١ خط حفظ بودی تاب تاب اباسی خودا نه نا ننازی لی لی لی اوضک جو جو اومد اب بوخوله ...
نویسنده :
مامان حورا
12:45
اغاز شعر خوندن
نیلوفر قشنگم دختر زیبای من دیگه بزرگ شدی / دیگه واسه خودت خانومی شدی فروردین 90 الان دیگه هرقت صدات میکنیم با اون صدای قشنگت میگی ( به یه ) 2تا شعر بود که هروقت میخونیم تو اخرشو میگی چشم چشم دو ابو دماغ و دهن ای گدو حالا بزار 2دو تا گوش موهاش نشه موش تاب تاب ابازی خدامنو ننازی اگه بخوای زی بغل مامان زی ...
نویسنده :
مامان حورا
11:08
سال نو مبارک
عشقم عزیزم عمرم نفسم الان دیگه چیزی نمونده تا سال جدید میریم که ٩٠ را هم پشت سر بزاریم پارسال که کوچولو موچولو بودی روی زمین یه هفت سین جمع و جور گذاشتم وماهی هارو انداختم تو گلدون بامبو ولی امسال وروجک مامان نذاشت و من امسال روی اپن هفت سین و چیدم نیلوفرم من برات نقاشی میکشیدمو تو همرو میگفتی مثل اسبی پیشی ابی مورچه گل دست خودکار خودتم عاشق نقاشی کشیدنی /هرروز صبح که از خواب بلند میشی میگی خوتار ناگاشی ( خودکار نقاشی ) &nbs...
نویسنده :
مامان حورا
17:43
بعد از یکسال
اول مهر تورو برای چکاب بردم مرکز بهداشت همه چیزت خدارو شکر خوب بود قد= ٧٢سانتیمتر وزن= ٧/٩٠٠ توی این ماه هرچی میخواستی با انگشتت نشون میدادی و مارو میکشوندی و میگفتی (ای ای) ...
نویسنده :
مامان حورا
10:50
یکسال
یک سال گذشت یک سال از ورود تو فرشته ی اسمونی به زندگی ما میگذرد یک سال است که واژه ی بابا و مامان را با خود به دوش میکشیم وبا در اغوش گرفتن تو در طی این یک سال احساس میکنیم که دیگر غمی دراین دنیا موجب ذره ای ناراحتی در درون ما نمیشود فرشته ی کوچکم نیلوفرم با تمام وجود دوستت داریم ...
نویسنده :
مامان حورا
10:49
بازم سفر مشهد
ابان 90 بود که طلسم شکسته شد و من و تو با هم رفتیم مشهد اونم هوایی اونجا کلی بهمون خوش گذشت و تنها سختیش دوری از بابا یاسر بود که واقعا دلم براش تنگ میشد . مشهد بود که چندتا کلمه یاد گرفتی و میگفتی عزیز خاله خدایا یاعلی ٩٠/٨/١٥ تو اولین قدم زندگیتو بدون کمک رفتی . چهار دست وپا میرفتی کنار مبل دسته های اونو میگرفتی و بلند میشدی و 3قدم می...
نویسنده :
مامان حورا
17:31
تولدت مبارک
نمی دانم که دانستی دلیل گریه هایم را نمی دانم که حس کردی سکوتم را ولی دانم که می دانی من عاشق بودم و هستم وجود ساده ات بوده که من اینگونه ...
نویسنده :
مامان حورا
22:43