بازم سفر مشهد
ابان 90 بود که طلسم شکسته شد و من و تو با هم رفتیم مشهد اونم هوایی
اونجا کلی بهمون خوش گذشت و تنها سختیش دوری از بابا یاسر بود
که واقعا دلم براش تنگ میشد .
مشهد بود که چندتا کلمه یاد گرفتی و میگفتی
عزیز خاله خدایا یاعلی
٩٠/٨/١٥ تو اولین قدم زندگیتو بدون کمک رفتی .
چهار دست وپا میرفتی کنار مبل
دسته های اونو میگرفتی و بلند
میشدی و 3قدم میرفتی و میوفتادی و دوباره از اول وشاید 10 بار
چشمک میزدی هر وقت بهت میگفتیم ماهی شو (دهنتو باز بسته میکردی)
وقتی میگفتیم حسین حسین (تو سینه میزدی) هروقت غذا میخواستی میگفتی(هام)
به اب میگفتی (ابی)
صدای حیوونارو تقلید میکردی
ببعی = به به
پیشی = ای یو
هاپو = اپ
اسبی = پیتکو پیتکو