انچه گذشت..
نیلوفر مامان هرچقدر بزرگتر میشی حرفات قشنگتر و حرکاتت جالب تر میشه .
عاشقانه دوستت دارم الان دیگه یه روز در میون با من میای باشگاه خدارو شکر
بر خلاف انتظارم خیلی خوشت اومده گاهی میگی اصن خونه نریم همینجا بمونیم .
هر چقدر میگم باهامون ورزش کن نمیکنی میگی خجالت میکشم ولی وقتی میایم خونه
همون حرکاتو انجام میدی حتی حرفای مربی رو هم تکرار میکنی
(حالا جلو /حالا عقب/ دست به کمر /پاهارو میگیرم .حالا 1 2 3 ........ )
یه روزایی که از دستت ناراحتمو میخوای از دلم در بیاری میگی
مامانییییییییییییییییییییییییییی ناراحت نباش دیگه .من برات سفره میزاااااارم
باهات بازی میکنننننم من دختر خوبی هستم
اینقدر فعالی که فکر کنم باید بفرستمت کلاسهای ژانگولر بازی
عاشق تولد و کیک تولدی همش باید کیک درست کنم و یه شمع بزارم روش تا فوت کنی.
تازه ساده قبول نیست حتما باید این میزو بیارم و کیکو بزارم روش بعد من و بابا هم باهات
عکس بگیریم یکمم باهات برقصیم بعدشم میگی خب دیگه چیکار کنیم؟
این کار دیگه اخرشه میخو میزنی به مبل و وسایلتو روش وصل میکنی واسه خودت دکوری
درست میکنی این لباس عروسو هر روز میپوشی هر روز .گلای اطاقتم تو دستت میگری و
ژست میای که ازت عکس بگیرم جدیدا هم میگی ای کاش من ماشین عروس میداشتم .
اخه من کیک عروسی ندارم
خیلی کباب دوست داری شبا که میریم بیرون میگی کباب میخورم .مخصوصا
(کباب کتاب) یه چندباری که رفتیم کارن خیلی خوشت اومده چون موسیقی زنده داره
کلی بهت خوش میگذره و برامون میرقصی .هروقت که میرفتیم چون اوایل سال بود تقویم
کتابچه ای میدادن تو هم که فکر میکنی همیشه همینطوره اسمشو گذاشتی (کباب کتاب)
ولی حالا همیشه میگی چرا کتاب نمیدن؟
روش جدید سرد کردن غذا ولی خیلی از ایدت خوشم اومد
جمعه هم رفتیم استارا خوب بود خیلی عکس ندارم
قربونت برم که هروقت خوابت میاد هرجا که بشه میخوابی (دسته ی مبل)