خونه دوست مامان
چند روز پیش من و تو با هم نهار خونه ی دوستم خاله صنم دعوت بودیم چون راه نزدیک بود پیاده رفتیم از شانس خوبمون هوا هم عالی بود اماده شدیم که بریم تو لج کردی که حتما باید کت عروسکتو بپوشی هرکاری کردم که نپوشی نشد که نشد دیگه بیخیال شدم و گذاشتم بپوشی البته خدا رو شکر وقتی دیدی برات تنگه زود پشیمون شدی و خودت راضی شدی درش بیاری اینجا دیگه در اوردی هرجا خسته میشدی مینشستی و اصلا هم دوست نداشتی بغلت کنم مثل یه دختر خوب نشستی غذاتو خوردی تو گذاشتن و جمع کردن سفره هم کمک کردی بعد از خوردن غذا وربینو گرفتی و شروع کردی به عکس گرفتن تمام این عکسارو تو گرفتی ...
نویسنده :
مامان حورا
1:13