نیلوفر و تولد بابایی
لنگر عشق زدم بر دل طوفانی تو
تکیه گاهم شده است ساحل بارانی تو
در گلستان وجودم گل زیبای منی
نازنینم چه بگویم که تو در قلب منی
یاسر عزیزم تولدت مبارک . چند روز پیش تولد بابا بود یادمه که پارسال همچین روزی
دقیقا روز تولد بابایی برابر شده بود با جشن 1000 روزگی تو یعنی امسال 1365 روزه هستی
مث همیشه یه تولد 3 نفره گرفتیم و بازم طبق معمول هرکجا که کیک باشه تولد توئه و این تویی
که باید شمعو فوت کنی
واسه خودت مغازه درست میکنی و میشی فروشنده و منم میشم مشتریت .
حرفه ای هم هستی .سلام خانوم کدومو میخواین .باشه .اجازه بدین حساب کنم
مغازت میتونه هرچیزی باشه که هر دفعه عوض میشه.اول جنسو که انتخاب میکنم میاری
جلو میزاری بعد ماشین حساب میزنی و تو دفتر مینویسی اونوقت بهم میدی
این یه مدل مغازه
اینم یه نمونه دیگه
این نوشتته
جدیدا میخوای بخوابی همیشه اولش اینجوری میشی .دیگه ما هم میفهمیم
تا 5 دقیقه بعدش خوابی
علاقه ی زیادی داری به پوشیدن لباسهای زمستونی اینم تو هوای به این گرمی
از وقتی هم که هوا گرم شده هر لباسی که میخوام تنت کنم همش ازم میپرسی
که اشکال نداره اینجوری بیام بیرون .عیب نیست؟ دوست نداری دوستات تورو
بدون لباس ببینن یه روز که تو خونه با شورت بودی درو واسه دوستت باز نکردی
و میگفتی خجالت میکشم فقط باید مامان بابام فقط منو اینطوری ببینن
یه روز داشتم باهات کارتون میدیدم گفتی تو برو نگاه نکن اینا بچه گونه ی تو باید
کارتون مامان گونه نگاه کنی
معمولاصبح تو از من زود تر بیدار میشی و بعد منو بیدار می کنی و همیشه میگی
(بسه دیگه .پاشو دیر شد ساهَت یکه )
چند روز پیش : میدونی من کوچیک بودم میگفتم چوراغ ولی الان بزرگ شدم میگم چراغ
عاشق شیر گرمی و همش بهم میگی ببخشیدا میشه شیرو برام سرخ کنی بخورم
کمه کمش باید روزی 7 یا 8 بار اتاقتو تمیز کنم نمیدونم همه ی بچه ها اینجورین
بعضی وقتها هم میگی میخوام خونرو برات قشنگ کنم مث این