نیـــــــــــــــلوفـــــــــــر  جــــــــــــــــوننیـــــــــــــــلوفـــــــــــر جــــــــــــــــون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

تمام زندگیم نیلو

و اما مشهد..........

  ما دوباره تصمیم گرفتیم بریم مشهد ایندفعه من و تو خاله ناز و بابابزرگ مهربونم و این سری با قطار قرار شد بریم اونجا دنبال لباس برای عروسی دایی هومن یکشنبه ساعت 3 ظهر با تاکسی از  رشت حرکت کردیم به سمت قزوین /اخه قطار یکسره به مشهد نداره/حالا میگن تا اخر امسال میاد. ساعت 5 رسیدیم اونجا وساعت 7 هم سوار قطار شدیم .اولش که قطار شروع کرد به حرکت تو ترسیده بودی و روی صندلی نشستی و تکون نخوردی و اروم اروم برات عادی شد ببین از ترس چجوری شدی         خیلی هم با عروسکات بازی کردی همش دوست داشتی بری بالا بخوابی بالاخره رضایت دادی بیای پایین اینجا قطار ص...
19 ارديبهشت 1392

عاشقانه1

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی با تو گرم هستم و نمیسوزد عشق مان، ای خورشید خاموش نشدنی همچو یک رود که آرام میگذرد، عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت تمام عشق من تویی ...
19 ارديبهشت 1392

خونه دوست مامان

چند روز پیش من و تو با هم نهار خونه ی دوستم خاله صنم دعوت بودیم چون راه نزدیک بود پیاده رفتیم از شانس خوبمون هوا هم عالی بود اماده شدیم که بریم تو لج کردی که حتما باید کت عروسکتو بپوشی هرکاری کردم که نپوشی نشد که نشد دیگه بیخیال شدم و گذاشتم بپوشی البته خدا رو شکر وقتی دیدی برات تنگه زود پشیمون شدی و خودت راضی شدی درش بیاری اینجا دیگه در اوردی هرجا خسته میشدی مینشستی و اصلا هم دوست نداشتی بغلت کنم مثل یه دختر خوب نشستی غذاتو خوردی تو گذاشتن و جمع کردن سفره هم کمک کردی بعد از خوردن غذا وربینو گرفتی و شروع کردی به عکس گرفتن تمام این عکسارو تو گرفتی ...
12 ارديبهشت 1392

میم مثل مادر

وقتی محبتت رابا همه ی وجودت به من تقدیم کردی ومرا شرمنده ی الطاف کریمانه ات کردی و دل قشنگت را مالامال از عشق به من کردی بار دلدادگی را سخت بر دلم نهادی و امانت عشق را در وجودم نهادی وعهد کردم که تکیه گاهت در تمام لحظاتت باشم مادر، تو رفیع ترین داستان حیات منی. تو به من درس زندگی آموختی. تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی. مادر، ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی از صداقتت. قلم از نگارش شکوه تو ناتوان است و هزاران شعر در ستایش مدح تو اندک. مادر، اگر نمی توانم کوشش هایت را ارج نهم و محبت هایت را سپاس گزارم، پوزش بی کرانم را همراه با دسته گلی از ه...
12 ارديبهشت 1392

بازم سفر مشهد

سلام دوست جونیها ما دوباره داریم میریم مشهد یکشنبه میریم و هفته ی دیگه یکشنبه اگه خدا بخواد بر میگردیم         فعلا خداحافظ ...
31 فروردين 1392

نیلوفر

نیلوفر قشنگم / بلبل خوش صدای من تو الان خیلی زیبا صلوات میدی .شاید روزی 10 بار چه موقع بازی چه موقع غذا خوردن وقتی میگی:بسم الله الرحمن الرحیم میخوام بوخورمت عزیز مامان تا حالا چندبار به خاطر همین بهت جایزه دادن وقتی شعر سعدیا رو میخونی محو تماشای تو میشم اخه نمیدونی که چقدر قشنگ میخونی دستتو میبری بالا و مثل این شاعرا میخونی (سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز.....مرده انست که نامش به نکویی نبرند) هر شعری رو که چندبار میشنوی زود یاد میگیری از چیزهای عجیب و غریبی که میخوری پیاز خام هستش کفشاتو خودت میپوشی و چسباشو میبندی حالا دیگه مثل یه بلبل حرف میزنی البته یه کوچولو غلط غولوط کلمه هایی که هن...
29 فروردين 1392

پوشک گیرون

یه چند روزیه که هر وقت من مای بیبی میگرمت میری تو اتاق بازش میکنی و میاری بهم میدی دیگه اصلا از پوشک گرفتن خوشت نمیاد . تازه هروقت هم داریم میریم بیرون باید با کلی مکافات  پوشک کنمت.حتی پریشب که خوابیدی تو خواب پوشکت کردم  چون تو بیداری نمیذاشتی ولی وقتی که صبح از خواب بیدار شدم دیدم   به به  نیلوفر خانوم لخت خوابیده پیشم /اصلا نمیدونم کی پوشکتو کندی /به هرحال معلومه نیمه های شب بیدار شدی هم پوشک و هم شلوارتو کندی و دوباره خوابیدی .منم دیگه دلم نمیاد  چون میبینم خیلی بدت اومده. همه بهم میگفتن که دیگه 2 سالش تموم شده اینو از پوشک بگیر و هر نیم ساعت یه بار اینو ببر و تهدیدش کن و جایزه...
28 فروردين 1392

اندر واژگان نیلوفری

         حالا دیگه موهات بلند شده و من میتونم موهاتو خرگوشی ببندم             دیگه خیلی از کلمه هارو میگی / هروقت که کارم داری دستمو میگیری ومیگی    بیا    بیشین شکلات = شوکوتو تخم مرغ= توخو کنترل = کوتول چوب شور = چوشور چای = ش ایو   شیر= شیر     نون =نون  عروسک = اسخ دمپایی = دپو هر وقت هم چیزی میخواستی بخوری بوخولم     راستش این روزهاخیلی بیشتردلم میگیره نمیدونم چراا...
24 فروردين 1392

بستنی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نیلوفر جون جدیدا یاد گرفتی هر چیزی میخوای به ما نمیگی تا جایی که سعی داری خودت انجام میدی/از جمله گرفتن بستنی از تو یخچال خیلی شیک میری در یخچال و باز میکنی و بستنی رو برمیداری ببین چجوری وقتی قدت نمیرسه پاهاتو بلند میکنی قربونت برم که بعد از اینکه کارت تموم شد در یخچالو میبندی البته با تمام قوا درو پرتاب میکنی ...
24 فروردين 1392

شیطون تر از همیشه

فلفل مامان که هرچی داره بزرگتر میشه شیطون ترو بلاتر میشه ولی اشکال نداره عزیز دلم تو بهت خوش بگذره من از لبخندهای تو خوشحالترم چند روز پیش که داشتم وسایل برقیهارو تمیز میکردم یهو دیدم صدات میاد که میگی (مامانی من کوجام)یعنی من کجا هستم منم اومدم دیدم بله نیلوفر خانوم رفته تو کابینت نشسته و پائین بیا نیست که نیست .مامان فریده میگه به خودت رفته تو هم تو کوچیکی همش تو کمدها بودی و منم دنبالت میگشتم  اینم مامان حورا فقط چون از روی عکس گرفتم بی کیفیت شده   ...
23 فروردين 1392